نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/5/3 توسط
مصطفی نادری
آتش عشق
کیست کآشفتة آن زلف چلیپا نشود ؟
دیده ای نیست که بیند تو و شیدا نشود
ناز کن ناز ، که دلها همه در بند تواند
غمزه کن غمزه که دلبر چو تو پیدا نشود
رخ نما تا همه خوبان خجل از خویش شوند
گر کِشی پرده ز رُخ کیست که رُسوا نشود
آتش عشق بیفزا ، غمِ دل افزون کُن
این دل غمزده نتوان که غم افزا نشود
چاره ای نیست به جُز سوختن از آتش عشق
آتشی ده که بیفتد به دل و پا نشود
ذرّه ای نیست که از لطف تو هامون نبود
قطره ای نیست که از مهر تو دریا نشود
سر به خاک سر کوی تو نهد جان ، ای دوست
جان چه باشد که فدای رُخ زیبا نشود
امام خمینی(رحمةالله علیه)